داستان کوتاه بادکنک – در جستجوی شادی
۲+ داستان کوتاه بادکنک ؛ در سمیناری به حضار گفته شد اسم خود را روی بادکنکی بنویسید. همه اینکار را انجام دادند و تمام بادکنک ها درون اتاقی دیگر قرار داده شد. اعلام شد...
۲+ داستان کوتاه بادکنک ؛ در سمیناری به حضار گفته شد اسم خود را روی بادکنکی بنویسید. همه اینکار را انجام دادند و تمام بادکنک ها درون اتاقی دیگر قرار داده شد. اعلام شد...
۰ کتاب گلهای معرفت ؛ امروز صد سالم است. کوشیدم به پدر و مادرم حالی کنم که زندگی هدیهٔ عجیبی است. اول آدم بیش از اندازه قدر این هدیه را میداند. خیال میکند زندگی...
۲+ کتاب گل های معرفت ؛ خدای عزیز! امروز صدسالم است. مثل مامی رز. خیلی میخوابم، اما حالم خوب است. کوشیدم به پدر ومادرم حالی کنم که زندگی هدیه عجیبی است. اول آدم بیش...
۰ کتاب سقوط ؛ من زندگی را دوست دارم، ضعف حقیقی من همین است. به حدی دوستش دارم که از انچه جز خود زندگی است هیچ گونه تصوری ندارم. اشراف نمی توانند خود را...
۰ کتاب آفتاب پرست نازنین ؛ می گفت: ما تو همه چیز دنبال یک آدم خُل مشنگ و احمق مثل خودمان می گردیم. چون تو زندگیِ دیگران دلیل هایی را پیدا می کنیم که...
۰ کتاب بانو با سگ ملوس ؛ در اورلاندا، نزدیک کلیسا روی نیمکت ساکت نشسته بودند و دریا را تماشا می کردند.یالتا از پشت مه بامدادی به دشواری دیده میشد، سر کوه ها ابرهای...
۲+ کتاب غیر منتظره ؛ معمولا زنها خواستار ازدواج اند، مستبدانه و دیوانه وار می خواهند ازدواج کنند. مردها انگار ازدواج را متحمل می شوند، مثل شروع یک کار جدید، زندگیِ جدید را شروع...
۰ کتاب آتش بدون دود ؛ زندگی، قبل از هرچیز زندگی ست. گل می خواهد، موسیقی می خواهد، زیبایی می خواهد. زندگی حتی اگر یکسره جنگیدن هم باشد، خستگی در کردن می خواهد. عطر...
۳+ کتاب ايزابل بروژ ؛ در زندگى كسانى هستند كه مثل كتاب ها حرف مى زنند، اين افراد تصور مى كنند براى اين كه ديگران به حرف هايشان گوش دهند بايد لحنى جدى به...
۰ کتاب نقطه سر خط ؛ لیلی: میشه وحشتناکترین اتفاقات رو از سر گذروند، میشه از هم متنفر شد، کشیده خوابوند توی صورت هم … حرفهای خیلی بدی به هم زد … با این...
آخرین دیدگاه ها